دانشگاه تهرانمجله علمی " فلسفه دین "2008-70631120041221-نقد و بررسی عقاب و کیفر در نظام قضا و قدر11288FAدکتر احمدبهشتیJournal Article19700101This essay attempts to answer a question that whether divine punishment is in harmony whith necessary order of foer- ordination and destiny?
How is possible God who is origin of justice and goodness makes punishment his slaves for their behaviors who goodness makes punishment his slaves for their behaviors who were overpovered fore- ordination and destiny.
If human behaviors were out of fore- ordination and destiny or if, supposedly, God were not worthy to be good and justice would punishment of humans be possible.
According to philosophical and theological rules, author, belived that punishment of sinners is compatible with divine fore- ordination and destiny and justice and goodness.این نوشتار به دنبال پاسخ دادن به این پرسش است که آیا عقاب و کیفر الهی با نظام قطعی و حتمی قضا و قدر سازگار است یا نه؟ چگونه ممکن است خدایی که منبع عدل و احسان است. بندگان خود را - که مغلوب و مقهور قضا و قدر می باشند - در برابر رفتارشان مواخذه و مجازات کند؟ بدون شک چنان چه رفتار آدمی خارج از چارچوب نظام قضا و قدر باشد. یا اگر به فرض محال خداوند اهل عدل و احسان نباشد. عقاب و کیفر مبنای منطقی و عقلی پیدا می کند. نگارنده با تکیه بر قواعد متقن کلامی و فلسفی . مجازات و کیفر گنهکاران را با قضا و قدر و عدل و احسان الهی سازگار می داند.https://jpht.ut.ac.ir/article_11288_9c5a930090897bef22c9e640dd595784.pdfدانشگاه تهرانمجله علمی " فلسفه دین "2008-70631120041221-گذری بر جایگاه نقد و عقل گرایی از دیدگاه قرآن کریم11289FAدکتر سید یحیییثربیJournal Article19700101Auther hold that Islam is in essential different with christianity, because, unlike christianity., Islam invite to rationalism and message of it is but rationality, in recent times.
He put forward several arguments from koran.
He also hold another message of koran to be critical method, because, Faith that can resist aganst doubt is important.این مقاله بر آن است تا جایگاه نقد و عقل گرایی را از دیدگاه قرآن کریم مورد بررسی قرار دهد. مولف اعتقاد دارد که دین اسلام با مسیحیت تفاوت جوهری دارد زیرا اسلام بر خلاف مسیحیت به عقل گرایی دعوت می کند و پیام دین اسلام در عصر جدید چیزی جز عقلانیت نیست و برای این سخن از قرآن دلایل متعددی ذکر می کند. همچنین مولف معتقد است که پیام دیگر قرآن برای انسان جدید فرهنگ نقد می باشد. زیرا ایمانی اهمیت دارد که بتواند در برابر تردیدها و شک ها مقاومت نماید. بنابراین نگاه انتقادی به دین و فرهنگ خود برای رسیدن به یقین لازم و ضروری است.https://jpht.ut.ac.ir/article_11289_3f46ea3a4c9ec61c7a9286b0e71667c1.pdfدانشگاه تهرانمجله علمی " فلسفه دین "2008-70631120041221-مفهوم «محرک نخستین» در اندیشه ارسطو11290FAدکتر رضابرنجکارJournal Article19700101Aristotle proved from movement charactristics as to be mover through being beloved, rationality, knowledge, everlasting, perfect actuality and he also accepted the most perfect beings about God.
But, Aristotle had doubt concrning oneness and plurality of unmoved movers. He somtimes used word of First on one of These movers and called another movers second and third and ets, and sometimes on all of them.
This essay tries to make explain meaning of First in these usages. Result is that word of First applies in two meanings.ارسطو از راه حرکت وجود محرک نامتحرک نخستین را اثبات و نام خدا را بر آن اطلاق می کند او ویژگی هایی چون محرک بودن از طریق معشوقیت تعقل، علم ، سرمدیت ، فعلیت تام و کامل ترین موجود را در مورد خدا می پذیرد اما ارسطو در مورد وحدت یا کثرت محرک های نامتحرک در تردید به سر می برد و در نهایت بر اساس علم نجوم زمانش، 49 محرک نامتحرک را اثبات می کند و همه آن ها را محرک های نامتحرک نخستین می نامد. اما گاه تنها در مورد یکی از این محرک ها از واژه نخستین استفاده می کند و دیگر محرک ها را دومین و سومین و... می نامد. موضوع اصلی این مقاله روشن ساختن معنای «نخستین» در این عبارت هاست. پس از نقد و بررسی برخی احتمال ها و نظریات پیشنهاد این نوشتار آن است که واژه نخستین به دو صورت و در نتیجه به دو معنا به کار رود: گاه بدون لحاظ ارتباط محرک های نامتحرک بر همه آنها واژه نخستین اطلاق می شود و گاه برای بیان ارتباط آن ها. در صورت اول نخستین بودن همه محرک های نامتحرک از آن روست که همه آن ها مبدا حرکت های نخستین در سپهر های نخستین اند چرا که سپهرها و حکت هایشان نسبت به موجودات زمینی و حرکت هایشان نخستین اند. اما سپهرها نسبت به یکدیگر از لحاظ مکانی نخستین و دومین و سومین هستند و به این لحاظ مبدا حرکت سپهر نخستین محرک نخستین نامیده می شود و مبدا حرکت سپهر دومین محرک دومین و همین طور سایر مبداهای حرکت سپهرهای بعدی محرک های بعدی نامیده می شود.https://jpht.ut.ac.ir/article_11290_0c188d3d6577bc642bfbeca576e0d738.pdfدانشگاه تهرانمجله علمی " فلسفه دین "2008-70631120041221-مبانی پلورالیسم دینی (رابطه تجربه دینی و پلورالیسم)11291FAدکتر محمدمحمدرضاییJournal Article19700101This article discusses relation between religious experience and religious pluralism. Firstly, it attempt to give clear definition on both of them. Religious experience means encounter of person with super natural or seeing of or participating in, them or knowledge that its object is God himself or things and beings connected to God. Religious Pluralism is a way for accounting for variety or plurality of revealed or unrevealed religious and believe that all religious doctrines in various religions are in a way true. Then it is discussed that john Hick who was instigator of religious pluralism in recent times depended it on religious experience and relgious experience on kant's doctrine on phenomenal and noumenal reality.
Then, it is been clear that religious pluralism also involve ones.
In the end, the result is that religious pluralism culminat in agnosticism because Hick held that any human conept can not be related to suprem Reality or in acceptance or accurancy a particular religion.این مقاله بر آن است تا رابطه تجربه دینی و پلورالیسم دینی را مورد بررسی قرار دهد. ابتدا سعی شده است تعریف روشنی از تجربه دینی و پلورالیسم دینی به دست داده شود.
تجربه دینی به معنای مواجهه انسان با امور ماوراء الطبیعی یا مشاهده و مشارکت در آن ها یا دریافتی است که متعلق آن خدا یا امور مرتبط با خداست.
پلورالیسم دینی راهی برای تبیین تنوع و کثرت ادیان و حیانی و غیر وحیانی است و بر آن است که تمامی ادعاهای ادیان می تواند به وجهی صحیح باشد: سپس این نکته مورد بحث قرار گرفته که جان هیک - مبتکر پلورالیسم دینی در دوره معاصر - پلورالیسم دینی را بر تجربه دینی و تجربه دینی را بر نظریه کانت درباره فنومن و نومن مبتنی کرده است. در ادامه اشکالات نظریه فنومن و نومن آشکار گردیده سپس روشن شده است که این اشکالات به پلورالیسم دینی هم سرایت می کند.
در پایان این نتیجه گرفته شده است که پلورالیسم دینی به لا ادری گری منتهی می شود زیرا هیک بر ان است که هیچ مفهومی از مفاهیم انسانی را نمی توان به واقعیت متعالی نسبت داد و یا به مقبولیت و حقانیت یک دین خاص.https://jpht.ut.ac.ir/article_11291_cf95f331c1d7d8ffa5b7a9f830747531.pdfدانشگاه تهرانمجله علمی " فلسفه دین "2008-70631120041221-معضله نفس - بدن از دیدگاه ملاصدرا و لایبنیتس11292FAدکتر سید محمدعلیدیباجیJournal Article19700101The Mind-Body problem is a gaping hole in contemporary philosophy of Mind. The problem briefly is: What is the nature of Mind and how is it related to and united with Body? The same questions had occurred as “Soul-Body” problem within classic western philosophy and Islamic one.
Mulla Sadra and Leibniz who have similar veiws delivering themselves from Avicenna and Descartes problems, try to solve the problem of relation of Soul and Body with more inherent coherency, in their theories.
Leibniz who was known a cartesian philosopher too, and had a critical method, rejected Descartes’ view. He introduced new definitions for Substance, Soul, body and union of Soul and Body to solve the mention problem. His solution to the problem is very near to Mulla Sadra’s. Mulla Sadra represented as a solution to the Avicenna’s problem, several new doctrines which the most important is “generation of the soul is corporal and its conservation is spiritul”.The theorical approximate of Soul and Body, and the. special definition of combinition of Soul and Body,are two common views of Mulla Sadra and Leibniz doctrines.مساله نفس - بدن یکی از مهم ترین مسائل فلسفی در علم النفس قدیم بوده امروزه نیز با عنوان معضله ذهن - جسم در فلسفه ذهن معاصر همان اهمیت را حفظ کرده است. این مبحث فلسفی به طور خلاصه در دو سوال قابل طرح است : ماهیت نفس یا ذهن چیست؟ و چگونه نفس با بدن مرتبط و متحد است؟
ملاصدرا و لایبنیتس از جمله فیلسوفانی هستند که ضمن نقد دیدگاه اسلاف خود - ابن سینا و دکارت - در حل این مشکل تلاش فلسفی زیادی کردند و به راه حل هایی رسیدند که این راه حل ها با یکدیگر نقاط مشترکی دارند. از جمله آن نقاط مشترک نوع ترکیب نفس و بدن و فرو کاستن مرزهای مجرد و مادی در مورد ماهیت نفس و بدن است. در این مقاله ضمن مروری بر دیدگاه های مختلف در مساله ذهن - جسم به بررسی تطبیقی این دو دیدگاه پرداخته شده است.https://jpht.ut.ac.ir/article_11292_e924b6f5d74b98870b52ee676488ac3f.pdfدانشگاه تهرانمجله علمی " فلسفه دین "2008-70631120041221-انسان گرایی از دیدگاه فلاسفه تعلیم و تربیت11293FAحجه الاسلام و المسلمین یحییکبیرJournal Article19700101This essay argues on Humanism in the erea of education. An attempt has been made to reveal its beginning and basis, asserting that no thought could be constituted and developed without being supported and backed by philosophy.
First of all its phenomenology has been scruitinized: this doctrine that necessitates the considering of individual’s phenomenality and self — understanding to visualize his world — cognition has been emphasized. Then we turned to existentialism with the foucus of concern on essentiality and on impressive creature is capable of being self— existent or cause of causes.
These two thoughts as philosophical foundations is succeeded by a third power?
Which holds humanism in special meaning end?
It gives prominence to study the whole man and verifies his existence and phonamanetic aspects.
This essay is search for humanitical education suitable a newcomer who takes contemplating a good occasion.
All endeavors in this survy is to yield a whole notion called humanism, in such a way that its forming layers composed logically.این مقاله به بحث در باب انسان گرایی در حوزه تعلیم و تربیت می پردازد. کوشش شده است که در این باب به بنیادهای فلسفی این تفکر و سرآغاز پیدایش آن پرداخته شود گو این که هیچ اندیشه ای بی مدد فلسفه نمی توان نضج بگیرد و تکوین یابد.
در این مقاله ابتدا پدیدار شناسی مورد بررسی قرار می گیرد. این تفکر با تاکید بر این مطلب که در شناخت از جهان و پدیده ها باید به دنیای پدیداری و ادراکی هر فرد پرداخت. سرآغاز اندیشه برای آدمی را به میان کشیده است. از آن پس به وجود گرایی می پردازد که با تاکید بر اصالت وجود و تقدم آن بر ماهیت. در واقع اهمیت آدمی را - به عنوان موجودی تاثیر گذار که خود می تواند سازنده خود باشد - در مدار توجهات انسان معاصر قرار داده است. این دو تفکر به عنوان بنیان های فلسفی به ایجاد نیروی سوم یا انسان گرایی به معنای خاص انجامیده که بر مطالعه کلیت آدمی تاکید می کند و بر جنبه های پدیداری و وجودی او صحه می گذارد.
مقاله حاضر جستاری است در باب تعلیم و تربیت انسان گرایانه که رهرو و اندیشمندی پر استقامت را می طلبد همه تلاش این تبررسی ارائه کلیتی به نام انسان گرایی است به گونه ای که تمام لایه های تشکیل دهنده آن - به رغم تفاوت ها - به گونه ای منطقی فراهم آمده باشد.https://jpht.ut.ac.ir/article_11293_e9889d27758de5bb6d1fa1d69c069f59.pdfدانشگاه تهرانمجله علمی " فلسفه دین "2008-70631120041221-ارتباط عقل و اخلاق از دیدگاه هیوم11294FAدکتر حسینعلی شیدانشیدJournal Article19700101The question concerning the role of reason in morality has been considered greatly by moral philosophers, including David Hume (1711-1776), Scottish significant philosopher. According to flume reason suffers severe Limitations, and it plays only a preliminary or subordinate part in morality, and the main role is allocated to sentiments and passions. However, he was not steadfast to this viewpoint for all times, but sometimes took views contradicated it. Indeed, he has showed, in practice , that reason is to be taken as having a more fundamental part.میزان تاثیر عقل در اخلاق در میان فلاسفه اخلاق از جمله دیوید هیوم (1711-1776) فیلسوف تاثیرگذار انگلیسی. محل اعتنای فراوان بوده است. هیوم دامنه نفوذ عقل را در اخلاق سخت محدود کرده و جز سهمی فرعی و اعدادی برای آن قائل نشده زیرا سهم اصلی را از آن احساسات و عواطف دانسته است اما تا آخر به این موضع وفادار نمانده و در مواردی آرای ناسازگار با آن برگزیده و در واقع عملا نشان داده است که برای عقل باید سهمی بیش از این در نظر گرفت. این مقاله بر آن است تا ارتباط عقل و اخلاق از دیدگاه هیوم را مورد نقد و بررسی قرار دهد.https://jpht.ut.ac.ir/article_11294_16160bfaf53d262ab151bff658bd09d1.pdfدانشگاه تهرانمجله علمی " فلسفه دین "2008-70631120041221-نقد نظریه کانت در مورد جوهریت نفس11295FAدکتر حسینمعصومJournal Article19700101Knowing of the soul has very important in theology and antrophology. Knowing of soul is one of ways for the existence of God. For Kant, soul cannot be considerd as substance and also cannot given ontological aspecet to it, but it only epistemological and mental aspect.
In according of Kant . “I thing” carry with all our apperceptions but unlike of Descarts “I” is not a fact and self-existence, it is dependent upon my apperception, and also it is a non-content idea.
In this essay, it was most critizied Kant’s idea about substantiality of soul, including, that concepts of substance and accident are amoung philosophical secondary intelligences, not primary ones, as Kant believed. Kant held that understanding of substantiality of soul is by intellectual or sensual or sensual intutions, while there is a third way that is, conceptual knowing.چرا فلسفه کانت این مقدار دارای اهمیت است؟ برای تکامل فلسفه اعم از اسلامی و غربی باز بودن درهای آن به روی افکار بشر. یک عمل ضروری است. نفی مطلق فلسفه غرب به همان اندازه دور از صواب است که قبول مطلق آن در این جا آنچه مهم است برخورد حقیقت جویانه و نقادانه است.
در این مقاله پارالوژیسم از نظر لغت و اصطلاح توضیح داده شده است.
بنابر نظر کانت جوهر فقط در ایده وجود دارد نه در واقعیت کانت اشاره می کند که جوهر را نمی توان بر نفس انسان اطلاق کرد.
چندین نکته درباره انتقاد از نظریه کانت در مورد اطلاق جوهر بر نفس انسان یاد شده که برخی از آن ها این است که مثلا مفهوم جوهر و عرض از معقولات ثانیه فلسفی است نه از قبیل معقولات اولی یا مثلا نهایت کاری که کانت - بر فرض صحت استدلال هایش - انجام میدهد رد دلیل اثبات جوهریت نفس است و رد دلیل نشانه رد مدلول نیست یا مثلا بنا به اعتقاد کانت عقل علاقه به مطلق گرایی دارد : ولی بر خلاف نظریه کانت باید گفت که عقل مطلق گرا نیست.https://jpht.ut.ac.ir/article_11295_cbaa23941a105b1823c3f0e745639a64.pdf