برخلاف ارسطو که اصل پایه در دستگاه فلسفی خود را «تمایز مابعدالطبیعی میان ماده و صورت» قرار داده بود تا به تمایز میان محسوس و نامحسوس و به محرک نامتحرک برسد که فاعل طبیعی است، ابنسینا «تمایز مابعدالطبیعی میان وجود و ماهیت» را برگزید تا به تمایز میان واجب و ممکن برسد و فاعل الهی یعنی «علت فاعلی ایجادی» و وجود محض را، که خدای تعالی است ثابت کند. اما ملاصدرا اصل پایه در دستگاه فلسفی خود را «تقدم وجود بر ماهیت» یا «اصالت وجود» قرار داد و با بحث از حقیقت عینی وجود و مراتب تشکیکی آن، بهجای بحث از مصادیق وجود و صدق مفهوم وجود بر آنها، مسئلۀ «فاعلیت ایجادی» را تعالی بخشید. در این مقاله، پس از طرح اقوال مختلف در فاعلیت حق، در نهایت به این نتیجه خواهیم رسید که ابنسینا حقتعالی را فاعل بالعنایه به معنای اول میداند که صورتهای ارتسامی زائد بر ذات و ماهیات متحقق در علم خود را به ماهیات موجود تبدیل میکند و لذا فاعلیت حقتعالی از نوع «ایجاد الشیء من شیء» است؛ اما ملاصدرا، در یک نظریه خداوند را فاعل بالتجلی و در نظریۀ دیگر، فاعل بالعنایه به معنای دوم میداند که علم عنایی او عین ذاتش است و خالقیت و فاعلیت را هم به این نحو میداند که عالم عبارت است از مجموعهای از وجودات تعلقی و ربطی نسبت به وجود حقتعالی، که شعاع و جلوهای از وجود اوست،پس «ایجاد الشیء لا من شیء» است.