از مسائل کلیدی که باید در عرصۀ بسیاری از علوم انسانی به گونۀ عام و در عرصۀ دانش سلوک به گونۀ خاص، به آن پرداخت و از بعد انسانشناسی سلوکی آن را بررسی کرد، تأثیر متقابل باورها و کردارها بر یکدیگر است که در گسترۀ حقیقت انسانیه رخ میدهد و در چهار ساحت امکان بررسی دارد: تأثیر علوم قلبی بر اعمال بدنی، تأثیر اعمال قلبی بر اعمال بدنی، تأثیر اعمال بدنی بر اعمال قلبی و تأثیر اعمال بدنی و قلبی بر علوم قلبی. چون تصدیقات پایۀ اعمال هستند، پس بر اعمال مؤثرند و از آنرو که اعمال بدنی از آثار ملکات قلبی هستند و ملکات قلبی از اعمال قلبی بهشمار میآیند، بر اعمال قلبی مؤثرند و چون تکرار اعمال بدنی موجب ایجاد هیأت راسخ و صورت جوهری در حقیقت انسانی میشوند و ملکات قلبی را بهوجود میآورند، بر اعمال قلبی مؤثرند و اعمال، چه قلبی و چه بدنی نیز به تناسب، موجب فعلیت خصایص کرداری هر یک از دو قوۀ عقل و جهل هستند و فعلیت هر یک از آن خصایص، به ضعف و قوّت هر یک از دو قوۀ عقل و جهل منجر میشود که این ضعف و قوّت تصدیق و تکذیب معارف و علوم قلبی را در پی دارد، لذا بر این علوم تأثیرگذارند.
.