چنانچه فهم مؤثر و کارآمد درباره گذشته، فهمی که معطوف به زمان حال و برای شرایط موجود جامعه مفید باشد به دغدغه اصلی مورخین تبدیل شود، تاریخ را به علمی پویا تبدیل میکند که در بهتر شدن شرایط اجتماعی و معرفتی جامعه مؤثر است. علم تاریخ حاصل بینش و نگرش مورخین است و هرمنوتیک فلسفی با تأکید بر هستیشناسی فهم و مهمتر از آن مفسرمحوری در تحقق فهم، با برداشتهای سوبجکتیویستی در تاریخ همخوانی زیادی دارد. در پرتو نظریهپردازیهای خاص اندیشمندان این رهیافت هرمنوتیکی، میتوان شئون معرفتی تاریخ را بالا برد و در تبیین هستیشناسی و روششناسی تاریخی از آن بهره برد. ازاینروی، هرمنوتیک فلسفی میتواند بهمنزله دانش معین تاریخ، موجب غنیتر شدن جنبههای معرفتی تاریخ شود. مقاله حاضر با توجه به سیر تحول هرمنوتیک فلسفی میکوشد به بررسی تأثیر این رهیافت بر چگونگی تحقق معرفت تاریخی بپردازد.