نوشتار حاضر با هدف بررسی انتقادی تفکر ساختارشکنانۀ دریدا در حوزۀ فلسفۀ دین، با تکیه بر آرای علامه طباطبایی شکل گرفت. دینشناسی دریدایی با رویکردی ساختارشکنانه به فلسفۀ دین، در واکاوی مسائل این فلسفه، همچون وجود خدا، هرگز در پی رسیدن به حقیقت نیست. زیرا دریدا به وجود حقیقتی که با روش برهانی، بر انسان مکشوف میشود، اعتقادی ندارند. به اعتقاد او با تأکید بر سرّیت میتوان حیات امر دینی را تضمین کرد. هرچند علامه نیز بر محدودیتی که عقل آدمی در حوزۀ فلسفۀ الهی با آن مواجه است، اذعان دارد؛ اما حاضر نیست از تفکر منسجم و نظاممند توأم با بهرهگیری از براهین عقلی برای کشف حقیقت امر دینی دست بکشد. پلورالیسم معرفتی، عدم ثبات معنا و تشکیک در بداهت وجود، از جملۀ ایرادهایی هستند که بر دریدا وارد است. علامه اعتقاد دارد که حقیقت دارای ساختار یکپارچهای است که انسان با ممارست عقلانی، قادر به کشف آن خواهد بود. ایشان هرگز دیدگاه نسبیتگرای دریدا در زمینۀ حقیقت را برنمیتابد، بلکه معتقد است که مسیر شناسایی در فلسفۀ دین، از رهگذر اطلاق و کلیت حقیقت به سرانجام میرسد.